خلاصه کتاب:
نادرخان که از طلا فروشان قدیمی و اسم و رسمدار شیراز است. همچون پدرسالار تمام اعضای خانودهاش را تحت سلطهی خود دارد و درواقع بر آنها حکومت میکند. کار و زندگی همهشان وابسته به اوست تا آنجا که در خصوصی ترین مسائلشان دخالت میکند و عمدتاً هم به نتایج مطلوب میرسد. مگر در چند مورد خاص! دو فرزند و یک نوه! آنها که نتوانستد زیر بار این سطلهی ناعادلانه زندگی کنند و مقابل نادرخان ایستادند، اما مسلماً ایستادن مقابل نادرخان بهایی دارد که همهکس حاضر به پرداخت آن نیست. همهکس جز، باقر و باران و افشین که پیه خروج از زیر سایهی نادرخان را به تن مالیدند و عواقبش را به جان خریدند…
خلاصه کتاب:
۴تا دختر شیطون و خوشگل باوضع مالی توپ و ۴تا پسر جذاب و شیک خوشگل و پولدار که باهم تو یه دانشگاه درس میخونن حالا دیگه چطوری به هم میرسن رو دیگه خودتون میتونین بخونین….
رمان دختران شیطون و پسران مغرور
“ترانه” منو صحرا دیشب تا صبح مشغول تماشای تلوزیون بودیم. البته فقط من چون صحرا داشت با یکی اس ام اس بازی می کرد مهدیس هم که خیلی خسته بود و زودی رفت خوابید… اصلا… کی چشمام گرم شد…
خلاصه کتاب:
سلـیم.. مردی که یه دنیا ازش وحشت دارن و اسلحه جز لاینفک وسایل شخصیش محسوب میشه… اون از دروغ و خیانت بیزاره و گناهکارها رو به روش خودش مجازات میکنه… کی میدونه اون چند نفر رو کُشته…؟ به اون میگن زئوس، چون این نام برازنده ایزد آسمان رخشان و الهه ی یونانیان هست… حالا چی میشه اگر یک زن.. یه دختر با چشم های شیطانیش، با هدف قبلی وارد زندگی این مرد فوق ترسناک بشه؟ خیانتش قابل بخششه؟ و یا مجازاتی جزمرگ در انتظارش نیست؟
خلاصه کتاب:
صندوق پست خانه اش با نامه هایی برخورد می کند که برای او جالب است او کم کم عاشق نویسند نامه ها می شود. در هر جا می تواند دنبال نشانی از او می گردد. هیوا درتحقیقاتی که می کند می فهمد نام آن پسر افشین است که عاشق دختری به نامه ستاره بود و این عشق او را تا اوج می رسانده ولی روزی می فهمد که ستاره به او خیانت کرده و از همه زنان متنفر می شود. هیوا که دانشجوی پزشکی بوده روزی با بیماری مواجه می شود که پدر افشین است. هیوا طرح دوستی با خواهر افشین را می ریزد و قصد برقراری ارتباط با افشین را دارد ولی...
خلاصه کتاب:
دختری به نام سوگل که با از دست دادن پدر و خواهرش توی یک تصادف مجبور به ازدواج با پسری به نام باراد میشه که علاوه بر تغییر زندگی باراد زندگی خودشم تغییر می کنه…
خلاصه کتاب:
“دیمن” ویل رفته است. ماه هاست کسی او را ندیده و پیام هایی که از گوشی اش می رسند تقریبا مطمئن هستیم قلابی اند. چیزی این وسط درست نیست. باید همین الان اقدام کنیم. مایکل آماده است تا کوو را بخواباند. ریکا چیزی را پنهان می کند. اونز کریست یک تهدید است و پدر وینتر هنوز آن بیرون است. هر کس به هزاران جهت مختلف می روند و ما آسیب پذیر هستیم. وقتش شده تا کارمان را انجام دهیم. وقتش شده است تا جایگاه خودمان را مطالبه کنیم.
خلاصه کتاب:
همایون، مامور پلیسی که با همکارانش سعی می کنن امنیت جامعه رو برقرار کنن! اما همه ی اونها زندگی شخصی دارن، همه ی اون ها خانواده ای دارن… توی کارشون با مشکلاتی درگیرن چیزهایی می بینن که دلشون رو به درد میاره و حتی متنفرشون میکنه…! همایون سعی میکنه بجنگه و پیروز بشه اون مجبوره با چیزی بجنگه که به آرامی توی رگ و خون میخزه و یه زندگی رو از هم می پاشونه… ” افیون! “
خلاصه کتاب:
قطره اشک بزرگی پلک زیرینش را رد کرد و روی گونهاش غلطید. چشمهای دریاییاش بیشاز همیشه برق میزد ولی لبهای صورتیاش از شدت ترس به سفیدی میرفت. لحظه به لحظه ماه قبل جلوی چشمش درحال رژه رفتن بود و نفس کشیدن را برایش سخت تر میکرد. عاشقانههای مردی که روی یکی از صندلیهای دادگاه جا خشک کرده بود ثانیه به ثانیه برایش رنگ میگرفت…
خلاصه کتاب:
بارمان بوکسور و فایتر ۳۲ ساله و خودساخته ای که ناخواسته عاشق دختر کم سن و سال حاج ستار طباطبائی، معتمد بازار و محل میشه و برای به دست آوردنش هرکاری میکنه، حتی بی آبرو کردن تلناز ۱۹ ساله ای که تازه نامزد کرده!
دانلود رمان شماره تلفن اشتباهی اما مرد درست اثر اله کاسی pdf رایگان بدون سانسوردانلود رمان شماره تلفن اشتباهی اما مرد درست از اله کاسی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیمموضوع رمان :دانلود رمان شماره تلفن اشتباهی اما مرد درست اثر اله کاسی pdf رایگان بدون سانسور
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " کاتیابوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.