دانلود رمان لاینحل از مهدیه افشار با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
بارمان بوکسور و فایتر ۳۲ ساله و خودساخته ای که ناخواسته عاشق دختر کم سن و سال حاج ستار طباطبائی، معتمد بازار و محل میشه و برای به دست آوردنش هرکاری میکنه، حتی بی آبرو کردن تلناز ۱۹ ساله ای که تازه نامزد کرده!
خلاصه رمان لاینحل
من و کار مناسب، شده ایم جن و بسم الله. کار خوب که پیدا می کنم، انگار بسم الله می گویم که از دستم در می رود! آخرین امیدم امروز بود که با عقده های فوران کرده ی منشی انتشارات تبدیل به هیچ شد. زنک دیوانه ی وحشی! اگر باعث آن بحث مسخره نمی شد، الآن آن کار توی مشتم بود. کاش می گفتم حتی منشی مطب پزشک هم نیست که این طور خودش را می گرفت! به یاد ناگفته های زیادی که می توانستم بگویم و لال شدم ، آه می کشم. شخصیتم مهم تر از دهن به دهن گذاشتن با یک عجوزه ی بی کلاس است ! باز هم آه می کشم و دیگر این روش ها پاسخگو نیستند.
آن قدر حرص درونم هست که دلم می خواهد باز به آنجا برگردم و دریدگی را نشانش بدهم ! ظاهرا باید خانه بمانم و از بهترین سلاح تاریخ بشر ، یعنی بی توجهی استفاده کنم! موجودی حسابم هر روز کم تر از روز قبل می شود و دقیقا نمی دانم بعد از تموم شدن پولی که چیز زیادی هم از آن باقی نمانده، باید چکار بکنم. مطمئنا پول قرض گرفتن از تیرداد ایده ی خوبی نیست یعنی آخرین گزینه ای است که من پیش رویم دارم. کافیست بو ببرد که پول هایم ته کشیده تا موعظه هایش را شروع کند. امر کند که من نمی توانم تنهایی از پس زندگی ام بر بیایم و باید وابسته ی مردی مثل خودش و
شوهر سابقم باشم ! با کلافگی لپ هایم را باد می کنم و هوا را بیرون می دهم. خم می شوم و مواظبم که روزنامه از روی سرم، توی جوب نیفتد. کیفم را از بغل پام چنگ می زنم و بالا می آورمش. بازش می کنم و محتویات داخلی اش را به هم می ریزم. بطری آب میوه ای که تقریبا تو پاچه ام کردن را بیرون می آورم و باز ناله می کنم.توی مغازه با شنیدن قیمتش مغزم سوت کشید، اما نتوانستم برگردونمش سرجاش و بیرون بیایم، روی این کار را نداشتم! اما الآن که اینجا نشستم و فکر می کنم، به قول مامانم و دوازده تومن پول یه پرس چلو کباب محلمونه! پول نهار امروزم را آب میوه خریدم…