خلاصه کتاب:
داستان از یک آتش سوزی شروع میشود، از مرگ و تنهایی! پسری به اسم آرنیک که اتفاقات تلخی رو پشت سر گذاشته و بیمار میشود، حالا درست زمانی که حالش بهتر شده و میخواد به زندگی عادیش برگردد، با شخصی که فکر می کند مرده روبه رو میشود …
خلاصه کتاب:
جاوید محتشم صاحب برند بینالمللی مشهور طراحی و تولید لباسزیر زنونه با اسم تجاری “آرچر” برای انتخاب مدل آخرین محصولاتش شخصا وارد تهران میشه و برای رسیدن به خواستههاش به خودش اجازه میده “خطقرمز” دیگران رو به راحتی زیر پاهاش له کنه… ماهی تک دختر آفتاب مهتاب ندیدهی حاج ریاحی انتخاب آخر جاوید محتشمه و این انتخاب باعث رسوایی بزرگی میشه که….
خلاصه کتاب:
افرا ملک یه دختر سرتق و پرروئه که برای کار کردن به زور وارد مزرعهی بزرگ تارخ نامدار میشه که همه بلانسبت عین سگ ازش میترسن… روز اول رئیسش رو با کارگر اشتباه میگیره و سوتی پشت سوتی… حالا تارخ میگه اخراجی... افرا میگه نمیرررررم. فکر کن این دوتا عاشق هم بشن این وسط… تارخ قصه خیلییی هات و جذابه اما دخترمون حسابی اعصاب و هورموناش رو می ریزه بهم..
خلاصه کتاب:
این رمان در مورد دختری به اسم مدیا است که بورسیه لندن می گیره یک دوست صمیمی و داداشی به اسم ارشیا پیدا می کنه بعدها مدیا با پسر خاله ارشیا که اسمش آرشاویر آشنا میشه تا اینکه…
خلاصه کتاب:
نگارین جوان شیر ، دختر تنها و مستقلی است که بار زندگی دو نفره با خواهرش را به دوش میکشد ، در یک پرنده فروشی کار میکند و با درآمد ناچیزش زندگی اش را می گذراند ، در این بین خاندان بزرگ و متمولی با آمدن فرزند ارشدش به وطن دچار یک چالش بزرگ می شود … مهندس آزاد زرنگار به محض اینکه بازگشت رقیبش را نزدیک می بیند ، مهره هایش را آماده ی مبارزه میکند و تمام تلاشش برای کیش و مات کردن شاه را به کار میگیرد .بستگی دارد از چه زاویه ای ، به مهره های چیده شده در صفحه ی شطرنج نگاه کرد! پیاده ، مهره ای بسیار مهم برای مبارزه است، این مهره در حالی که جابه جایی محدودی دارد و مهره ای کم ارزش شمرده میشود ، پتانسیل زیادی دارد و میدان نبرد شطرنج را تشکیل میدهد
خلاصه کتاب:
سعید در کودکی ابتدا مادر و سپس پدر خود را از دست می دهد، صاحبخانه او را که خواهر و برادری ندارد از خانه بیرون می اندازد و او آواره ی خیابان ها می شود تا اینکه...
خلاصه کتاب:
به جهت علاقه ای که به خواندن رمان داشتم، در طول عمرم رمان های زیادی خوانده ام، نوشته های زیبایی که قلم نویسندگان آنها را تحسین میکنم. و در یک جمله میتوان گفت که همه ی آنها به موضوع عشق پرداخته بودند. عشقی که ناکام ماند، یا عشقی که به رسیدن ختم شد، عشقی که بعد از بهم رسیدن نابود شد و عشقی که بعد از بهم رسیدن کامل شد. به همین دلیل تصمیم گرفتم تا رمانی را بنویسم و از عشقی سخن بگویم که چه بخواهیم چه نخواهیم در کنارمان است. فقط محبت می تواند آنرا به ما نزدیک تر کند و البته کمی توجه ! توجه به کسی که خالق ماست. به کسی که بی اندازه دوستمان دارد…
خلاصه کتاب:
خودش میگه احساسم خاموش شده، مُرده، کُشتنش! اما... دختر داستان پولداره، خوشگله، رو پای خودش وایستاده، محکمه، تکیه گاهه، تکیه گاهه کسایی که عاشقشونه، مجبور بوده تکیه گاهه باشه. پسر داستانمون مغروره، میگه همه دخترا فقط به پول فکر میکنن، اما اون دختری که سر راهش قرار میگیره تنها مشکلی که تو زندگیش نداره پوله...
خلاصه کتاب:
همتا دختری که بر اثر تصادف، بدلیل گذشتهای که داشته مغزش تصمیم به فراموشی انتخابی میگیره. حالا اون دختر حس میکنه هیچ کدوم از چیزایی که از گذشته ش براش تعریف میکنن واقعی نیست اما فقط یه چیز رو یادش میاد. یه حس… یه نامه که از خودِ گذشته ش لای کتاب مورد علاقه ش پیدا میکنه! یه حس عمیق…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " کاتیابوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.