خلاصه کتاب:
هنگامی که کلویی خواهر بزرگ خود را تا عروسی بهترین دوستش دنبال کرد، انتظار نداشت که داماد قسمهای ازدواج خود را متوقف و به مهمانها اعلام کند که کلویی، فرزند او را باردار است و آنها عاشق یکدیگر هستند که البته یک دروغ بزرگ بود، زیرا: ۱-کلویی او را نمی شناخت و برای اولین بار بود که او را می دید، ۲-کلویی تازه ۲۲ ساله بود و هنوز هم در کالج درس می خواند، ۳- او یک دوست پسر داشت و ۴- او هنوز باکره بود. نتایجی که دروغ در کلیسا برای کلویی داشت، این بود که: -والدینش او را از خونه به بیرون پرت کنند. -دوست پسر محبوبش، او را کنار بگذارد و قلبش را بشکند. -خواهر بزرگش منکر این شود که او را هیچوقت می شناخته.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " کاتیابوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.