خلاصه کتاب:
دختری سرکش و مستقل که به خواست پدربزرگش وارد رابطه ای اجباری میشه یه همخونه ی اجباری… پسری زخم خورده و بدبین که نفس قصه دست روی حساسیت هاش میذاره و…
خلاصه کتاب:
مارال که از نوجوانی دل به محراب بسته است، به خواست خاله برای نگهداری از کودکی که به تازگی مادرش را از دست داده است به خانه محراب می رود. کودکی که تنها دلیل تحمل کردنش خون پدریست که در رگ هایش جاری است… خون محراب…
خلاصه کتاب:
نیکی توی هفت سالگی مادرش رو از دست میده و بعد از اون همه ی زندگیش رو توی دنیای محدود و تنهای پدرش میگذرونه،پدری که به خاطر ازدواج پنهانی با مادرش ازخانواده اش طرد شده . بعد از مرگ پدر و با وصیتش نیکی پا توی دنیای بزرگتری میذاره …..خانواده ی با اصالت و سنتی که بهشون دید بدی داره و در حالیکه با دیدن نامزد سابق پدرش توی خونه ی پدربزرگش بیشتر از قبل ازشون ناامید شده باید محدودیت هایی که از طرف پدربزرگش بهش تحمیل میشه رو هم بپذیره…
خلاصه کتاب:
تششعات کمرنگ اما زیبای خورشید کم کم در حال افول بود. جاده به نظر طولانی تر از همیشه و خلوت تر از همیشه به نظر می رسید. با بالا دادن آفتاب گیر که دیگه احتیاجی بهش نبود نگاهی به افق و غروب زیبای خورشید انداختم. دنده رو بالاتر بردم و پام رو روی پدال گاز بیشتر فشردم…
خلاصه کتاب:
صدای دوبارهی آیفون که بلند میشود، ناچار مانتویم را تن میکشم و عجولانه روسریام را هم بدون نگاه کردن به آینه میبندم. با همان حس و حال مزخرفی که از روز پیش در وجودم، نمیدانم چرا! دارم عرض کوتاه حیاط را رد میکنم. نفس پری میکشم، هنوز در را درست و حسابی باز نکرده چشمانم جمع میشود، بوی معطر گلهای مریم در مشامم پر میشود. نگاهم فرصت بالا رفتن پیدا نمیکند…
خلاصه کتاب:
آراز رستگار، نوه خان زاده تبریز، یه پسر از یه خانواده متعصب و با اصل و نصب، برای یه انتقام به عنوان نفوذی پلیس توی مهمونی هایی که مرکز خلافه رفت و آمد داره و خودشو بین اونا جا زده…
خلاصه کتاب:
شیشه عمر داستان خورشید است که در سالن زیبایی کار می کند. او برای دیدن مهمان ناخوانده اش زود محل کارش را ترک می کند اما با خانه ای روبرو می شود که…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " کاتیابوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.