دانلود رمان فردا تو می آیی از راز.س با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
فردا تو می آیی، قصه حنانه ایست که برای گرفتن انتقام مرگ مادرش به سراغ خانواده گودرزی می رود. در این بین پایه و ستون خانواده گودرزی در این انتقام همراهی اش می کند. چرا؟ چرا باید کسی بخواهد در انتقام گرفتن از خانواده خود به حنا کمک کند؟
خلاصه رمان فردا تو می آیی
یک ماه گذشته را آرام گرفته و اذیت و آزاری نداشت. امیدوار شده بودم که این وضعیت ادامه خواهد یافت اما.. به نظر می رسید امیدم واهی و پوچ بوده.بعد از آخرین امضایی که پای برگه ها نشاندم، کمرم را صاف کردم. دردی در کمرم پیچید که قطعا دلیلش خواب رفتنم روی کاناپه بود.- شنیدی چی گفتم؟ به صورت شیلا زل زدم. با وجود بزرگتر بودنم تمایلی نداشتم احترامش را بشکنم و کلام سختی به زبان بیاورم. برعکس او… – اون کارت به اندازه ای که بخوای خرید کنی کافیه. بیشتر لازمه بگو من میخرم. ولی کارتم و امروز لازم دارم و باید برم جایی. شیلا دیوانه شد و فریاد کشید: کلی کارت دیگه داری.
دندان قروچه ای کردم. واقعا باید برای شیلا توضیح می دادم که چرا چند کارت مختلف دارم و او از داشتن چنین امکانی منع شده است. – با توام. بلند شدم: -امروز واقعا یه جلسه مهم دارم و دلم نمی خواد خرابش کنم. تو هر چی که میخوای بخری رو برام صورت حساب کن من همون لحظه پرداخت میزنم. متفکر نگاهم کرد. چند ثانیه بعد آرام گرفته پرسید: – واقعا؟ پاسخم مثبت و قطعی بود. به سوی کتابخانه چرخیدم و در حرکتی غافلگیرانه دستان شیلا به دور گردنم حلقه شد. -میدونی عاشقتم؟دستم را پایین آوردم. دروغ می گفت. این را مطمئن بودم اما حتی به دروغ هم شنیدنش دلنشین بود.
دلم را آرام کرده بود و مثل آرامبخشی به وجودم تزریق شده بود. راهی اش کردم با خیالی آسوده از پرداخت هزینه ها و حمید از راه رسید. همراه حمید از ساختمان هشت طبقه شرکت خارج شدیم. نفس عمیقی کشیدم. هوا هر روز گرمتر از قبل می شد. دلم اندکی باران می خواست و شاید هم کمی سرما. حمید بی توجه به خستگی و گرما در حال رانندگی، در مورد دوست دختر عزیز تازه از راه رسیده اش می گفت. از خانم وکیلی که خیلی شیک و جذاب بود. با لبخند عریضی نگاهم کرد و پیشنهاد یافتن دوست دختر مناسبی هم صادر… بی توجه به کلامش دستم را به دستگیره بردم و پیاده شدم. دنبالم آمد…