دانلود رمان رویا فروش از R_ar با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
برف ریز و یک دستی می بارید. از آن برف هایی که مامان همیشه می گفت قصد ماندن دارد. نیکا خیلی سخت حواسش را روی کتاب ادبیات متمرکز می کرد اما نگاهش، مثل بیست و چهار جفت نگاه دیگر گاهی به سوی پنجره متمایل می شد و شوقی پچگانه زیر پوستش می دوید. دبیر ادبیات بر خلاف طبع لطیف درسش، خشن و سختگیر بود و با چشم غره های مداوم کارش را پیش می برد. انگار نه انگار برف می بارید! سوده کلافه روی نیمکت جا به جا شد و دست از سایه زدن گلی که روی میز کنده بود.
خلاصه رمان رویا فروش
کیوان یک بغل دفتر را روی میز ناهار خوری ریخت و روی صندلی خودش نشست. از خیلی جهات شبیه پدرش بود نیکا هم ورژن دخترانه ی جفتشان ساحل همیشه می گفت در حقش ظلم شده است در این خانه کسی به او شبیه نبود. فردا امتحان داری ؟ فیزیک… ساحل بلند شد و کش و قوسی به خودش داد بیشتر خطاب به خودش گفت کاش می شد. مهمونی امشبو نریم… کیوان وحشت زده سرش را بلند کرد منم باید بیام؟ نه نمی خواد فردا مدرسه داری… نیکا هم بمونه خونه…
ساحل کمی کارهایش را رو به راه کرد میوه ها را شست و یک سبد چید قند و شکلات هم روی میز گذاشت و یک فیلم ایرانی که چند روز پیش از سوپر مارکت خریده بود داخل دستگاه پخش فرو کرد: گوشی رو بذار کنار. گوشی از دست کیوان روی موزاییک آشپزخانه افتاد گوشی را برداشت و داخل جیب شلوار ورزشی اش فرو کرد. تا نیم ساعت دیگه رهام هم می آمد همه مثل مهره های دومینو پشت هم می رسیدند. فیلم جذابیتی نداشت. به جز بازیگران مطرحش هیچ نکته ی برجسته ی دیگری به چشم ساحل نمی آمد.
موضوعش هم همان تکراری همیشگی…باز هم ذهنش به سمت مهمانی شب منحرف شد. برای تولد پروانه یک عطر خریده بود و رهام هم میخواست سبد گل بگیرد که از نظر ساحل ضرورتی نداشت با رسیدن رهام فیلم را نصفه متوقف کرد و پشت دستش را داغ کرد دیگر از این فیلم های درجه سه نخرد. نیکا با صدای پدرش از اتاق بیرون آمد و موهایش را بست تا به قول رهام شبیه میرزا کوچک خان جنگلی نباشد. وقتی همه در مقر همیشگی خانواده جلوی تلویزیون نشستند، نیکا وظیفه ی دومش را انجام داد.