دانلود رمان ایمان شیطان از صبا با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
پسری که برای جایگزینی پدرش پیش زن و مردی پولداری میره با فراز و نشیب های زیادی دچار میشه…
خلاصه رمان ایمان شیطان
سوم شخص: بی پروا بود و شَر ،اول جوانیش بود و مثل یک اسب چموش رام نشده می دوید. خنده ها بلند بودند و رسا بی توجه به هرکس بی خیال دنیا می خندید.. یک بار دیگه اون کوله پر از کتاب و به بالا و پرتاب کرد و دوباره تو هوا گرفتش… یکی از بازی های همشیگیش تو سالن دانشگاه بود. دیگه همه تو سالن دانشگاه به این گونه پسرا عادت کرده بودن.. خودشو رو سنگ های دانشگاه سُر می داد… این یکی فرق داشت اون ایمان بود… از دور به شانه های افتاده
محسن زل زد. پا تند کرد و به طور ناگهان ضربه ای از پشت و برابر با ریختن تمام وسایل محسن… این کارا فقط از یکی بر میومد.. به پشت برگشت: تو آدم نمیشی مگه نه ایمان… بیشعور تموم زهرم ترکید. تخص ابرو بالا انداخت: نوچ… منو میشناسی که بهم میگن شیطون رجیم.. خم شد جزواتش تا جمع کنه همینجوری حرف زد: امشب پایه ای دیگه.. با بچه ها و چند تا از دخترا بریم گردش و صفا سیتی پشت گردنش و خاروند: آره بابا، کی دیدی نباشم… محسن پوکر از پایین به بالا نگاش کرد:
همیشه دیدم. چشم چرخوند: خوب حالا، می خواستم اول برم زیارت آقا یک سلام بدم… محسن سری تکون داد: اومم، خوب بعدش چی؟ هستی دیگه.به نیت کمک به محسن خم شد و در گوشش گفت: میدونی که پس فردا ولنتاینه… شاید با خودم آرزو هم آوردم برای ببینم چی خوشش میاد.. دوباره جزوه ها از دست محسن افتاد، هرکدوم از اون کاغذای پر از اعداد و ارقام یک جا پرت شد. مثل سکته ای ها به ایمان زل زد و وسط سالن چهار زانو نشست و دو دستی زد تو سرش : وای ایمان …