دانلود رمان رئیس همه مجنون تو از محیا داوودی با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
دختر شر و شیطون سرخوشی که توی یه گراند هتل بزرگ کار میکنه لامصب زبونش هم از بس درازه تشبیه رفیقاش به اتوبان تهران قم تشبیهش کردن حالا از شانسش در حالی که داره کار میکنه و میرقصه با آهنگ جوادی به صاحب جدید هتل که بسیارغ جدی و خشک هست برخورد میکنه و با چرخ سفارشات زیرش میگیره باید ببینیم که معین صاحب جدید هتل میتونه با زبون دراز جانا کنار بیاد یا دستور میده شبونه تو خواب خفش کنن…
خلاصه رمان رئیس همه مجنون تو
با وجود کمر درد شدیدی که سر پیدا شده بود که رئیس این بدو بدو دنبال راهی واسه ندیدن این صداش میزدن از این راهرو به اون راهرو طبقه به طبقه دیگه در حال فرار بودم و از همه جالب تر این بود که اون بیخیالم نمیشد و هرکی نمی دونست فکر می کرد کتش از طلاست که اینجوری دنبالم میومد! واسه چندمین بار داد زد: بهت میگم وایسا! بالا بودیم وخبری از خدمه و کارمندهای دیگه هم نبود که این بار صداش و از فاصله نزدیک _وایسا! نفس کم آورده بودم وسرعتم کم شده بود، انگار دیگه جون دویدن
با این حال و نداشتم که رفته رفته از حرکت ایستادم، حالا تو یه قدمیم حسش می کردم و بااینکه صدام در نمیومد بریده بریده گفتم: ” _مانتوم… مانتوم پاره شده… گفتم این کت و… کت وبراتون میارم فقط… فقط دنبالم نیاید! اون هم به نفس نفس افتاده بود اما کوتاه نمیومد: _دیدم مانتوت هیچی نشده بود، تکرار کرد: کت وبده! اگه کت وبهش می دادم آبرو برام نمی موند که باز هم مقاومت کردم و دو دستی کت رو چسبیدم، سری به نشونه رد حرفش تکون دادم : _گفتم که نمیشه. گام بلندی به سمتم برداشت:
_منم نمیتونم این کت و بسپارم به تو! و تو یه حرکت سریع خودش و بهم رسوند و دستش و جلو آورد واسه پس گرفتن کتش اما من نباید میذاشتم این اتفاق بیفته که دو دستی کت رو چسبیدم، صورت گندمیش از شدت زور زدن روبه سرخی می رفت و از چشم های مشکیش خون می چکید: انقدر سرتق نباش ولش کن.نفس های بلندمون می خورد تو صورت همدیگه که بالاخره اون موفق شد و کت رو از تنم بیرون کشید، اما نه سالم. این دومین باری بود که گوشمون از صدای جر خوردن لباس پاره میشد و …