دانلود رمان فاصله ی جانبی (جلد دوم) از F.k با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
مدتی از ازدواج نفس و مهرداد نگذشته بود که نفس متوجه رفتار های غیر عادی و سرد مهرداد می شود. از دوستان و آشنایان مهرداد متوجه می شود که مهرداد دل باخته ی دختری به اسم نسیم است و این ازدواج فقط برای راضی کردن پدرش و به نام کردن ارث و شرکتش است. اما با دونستن این قضیه، شرایط فرق می کند و با بچه دار شدن ان دو ورق زندگی آرام هر دویشان به سمت جدایی و طلاق کشیده می شود.
خلاصه رمان فاصله ی جانبی
سرمو به زیر انداختم و به سنگ فرش پیاده رو خیره موندم اروم قدمامو بر می داشتم و جلو می رفتم. حسی برای حرکت کردن نداشتم بی رمق بودم و سعی می کردم جلو برم. شاید باید بگم هم جلو میرفتم هم عقب جسمم جلو و روحم عقب هنوزم نمی فهمم چرا باید رابطه ی منو نفس اینجوری باشه؟ میدونم که بی توجه بودم اما منم توی دوراهی گیر بودم من میتونستم شرایط رو بهتر و اسون تر کنم اما نکردم می تونستم از نسیم بگذرم اما نگذشتم شاید مثل الان که باید از نفس بگذرم و به زندگیم با نسیم ادامه بدم دستمو توی جیبم فرو بردم و داخل یه کافی شاپ رفتم. پشت یکی از میزا نشستم و بعد
از سفارش کیک و قهوه دستامو به هم قلاب کردم. بابا از کجا می دونست رابطه ی منو نسیم یه حس بچگونس؟ فقط با یکی دو برخورد گفت به درد هم نمی خورید راست میگفت الان که باهاش زندگی می کردم می فهمیدم منو نسیم خودمونو درگیر به زندگی مسخره کرده بودیم. چیزی که نمی خواستیم می دونستم که نسیم از کارای من به ستوه اومده. منم از کارای اون نسیمی که چشممو کور کرده بود این نبود من یه دختر اروم و صبور می دیدم اما الان دختری که حریص پول و مقامه کسی که هر کاری برای رسیدن به من و خواسته هاش انجام می داد. نسیم برای من نقش بازی می کرد و حالا که
مطمعن بود من مال خودشم روی واقعیشو نشون داد من دیگه می تونستم روی دیگش رو مثل بابا ببینم تونستم بشناسمش اما دیر بود. دستی روی صورتم کشیدم مرور این چهار سال فقط بدبختی و یکه خوردن خودمو نشون می داد. دو دلی و پوچی من! من ساده به گفته ی نسیم برای محکم کردن رابطمون می خواستیم بچه دار بشیم اما نسیم توی باروری مشکل داشت فکر می کردیم این خلا رو میشه با بچه ای پر کرد. اما نتونستیم. اینو بارها از دکترای مختلف شنیده بودم ولی یه بار هم نتونستم به خودش بگم همینم آتیش زد به این زندگی پوشالی. اینکه می خواستم خودمو قربانی کنم و…