دانلود رمان حاجی شیطون از لیلا محمدی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
هیدارا حاجیِ جوون ۲۸ساله ای که شرط حج رفتنش ۱۰سال تدریس علوم دینی تو دانشگاهه یه حاجی که با شیطنت و جذابیتش، خط بطلانی رو باور منفیِ جوونای امروزی راجبه مذهبی جماعت میزنه و دست بر قضا شوکا دختر قرتی و بیبندوبار سرراهش قرار میگیره…
خلاصه رمان حاجی شیطون
لبخند به لب و خوشحال تقی به در زدم که صدای ” بفرمایید ” گفتنش لبخندم رو پررنگتر کرد. بلافاصله وارد اتاق شدم و پرانرژی روی صندلی همیشگیم نشستم. -به به شوکا خانم خوش اومدی با استقبالش نیشم تا بناگوش باز شد. کامیار اعلائی همین بود… همیشه پر انرژی از رجوع کنندگانش استقبال میکرد. اوایل اصلا احساس راحتی نداشتم و خیلی جریانات و حرفهام رو سانسور کردم. اما حالا بعد از گذشت پنج جلسه احساس بهتری نسبت بهش داشتم. توی جلسه چهارم وقتی جدیت بیش از حدش تو کار و شغلش رو دیدم.
این که سنگ صبور خوبیه. حد و مرز رو میشناسه… و جایگاه دقیق شوخی و جدیتش رو میدونه برام قابل تحسین اومد!!! این که تا شخص مقابلش نخواد کنکاش بیشتری نمیکنه! بالعکس، اونه که خودش رو ثابت میکنه جوری که انگار اون مشکلاتی داره و پیگیر حل شدن مشکلاتش توسط رجوع کننده هاش هست!!! -خب شوکا خانم حالت چطوره؟ دانشگاهت چیشد؟ شیری یا روباه؟ میدونست… حالا اون زیر و بم من رو میدونست و من براش مثل کف دست بازه باز بودم…
اخم کوچیکی کردم که همراه با لبخند روی لبم جلوه قشنگی به صورتم میداد – دکی جون مگه میشه من بخوامو روباه در بیام؟شیرِ شیرم… قهقهه کامیار اعلائی هم نتونست باعث بشه از گیجی در بیام آخه اون… آخه اون حتی از جریان حاجی هم باخبر بود… تنها چیزی که ازش بی خبر بود جریان نقشه من و سپیده در مورد سیاوش خان طالب پور بود و هست… اگر هم دلم میخواست اما اندازه نوک سوزن نمیتونستم این قضیه رو پیش بکشم و روی دایره بذارم. چون خیلی خوب میدونستم با سیلی از اعتراض و نصیحت مواجه میشم…