خلاصه کتاب:
برشی از زندگی دختری به اسم چکاوکه اما در طول داستان رازها و گذشته ی شخصیت های دیگه هم برملا میشه. در طول داستان می بینیم که چطور یه حادثه یا یه انتخاب می تونه زندگی کسی رو نابود کنه. قصه، قصه ی جبر و عواقبشه. با رسیدن خبری از خواهر گمشده ی چکاوک شروع میشه که شش ماهه همه ازش بی خبرند. چکاوک برای پیدا کردن سرنخ های دیگه وارد ماجراهای تازه ای میشه و به آدم هایی نزدیک میشه که نباید.چکاوک از انجام هیچ کاری به خاطر آدم هایی که دوست داره نمی ترسه…
خلاصه کتاب:
آسمان دختر قوی و مستقل که به خاطر اصرار های پدرخوانده اش درگیر یه ازدواج اجباری با نیما دوست پدرش میشه و با هم قرار یه ازدواج صوری رو میزارن تقریبا همه چیز خوبه تا اینکه نیما شب عروسی با دست درازی که خودش و دوستش به آسمان میکنند اونو به جای بدهی به شیخ سعید شیخ عرب توی انگلیس میفروشن…
خلاصه کتاب:
سامان خوانندهای مغرور و جذاب، برای انتقام از مریمی که عاشقشه، با دوستش ساحل آشنا می شه و یکروز طی جروبحثشون، به اون دست درازی می کنه و…
خلاصه کتاب:
طنین دختر مستقل و خود ساخته ای که تو رابطه ی اشتباهی قرار میگیره و مجبور میشه بارِ اشتباهی که کرده رو به دوش بکشه و مسئولیت پذیر باشه، این بین وقتی از خانواده طرد میشه. دوست صمیمیش اهورا به دادش میرسه و داستان از جایی شروع میشه که به ناچار مجبور میشه با اهورا زندگی کنه و…
خلاصه کتاب:
کارن محتشم پسری که با غرورش سردیش همه رو به طرف خودش میکشه!! ولی…. دختری مو قرمزی که از قضا دختر عموش هم هست و از ۱۰ سالگی زن کارن محسوب میشه کارن رو به خودش جذب میکنه که در این هنگام…
خلاصه کتاب:
روایت واقعی از دختری به نام راز است که به اجبار با مردی اخمو و ترش رو ازدواج می کند. دست بر قضا شب خواستگاری متوجه می شود این مرد همان استاد بداخلاقش است که او را مشروط کرده. راز بعد از ازدواج همچنان به دنبال عشق قدیمیش است. و غیرت استادش را به چالش می کشد.
خلاصه کتاب:
محمدعلی راسخ نوهی حاج وهاب ارجمند!! مردی آرام و مرموز… وارثی که از هر طرف یه مدعی داشت. وقتی پدربزرگم دختری رو به عمارتش آورد بخاطر شبیه بودنش به کسی که در گذشته می شناختم ازش دور شدم! تا برام دردسر نشه! تا روزی که فهمیدم شبیه به اون کسی بود که سالها در تنهایی و سکوتم دنبالش بودم! بهش نزدیک شدم… عاشقش شدم… و حاج وهاب اجازه نداد و هویتش رو پنهان کرد…!! وقتی فهمیدم اون واقعا کیه و چرا اومده عمارت که دیگه دیر شده بود! حاج وهاب بود بخاطر رازهایی که توی سینه اش پنهان کرده بود آیندهی منو مثل گذشتهام تباه کرد ولی من دیگه اون آدم آروم و ساکت نبودم… شدم وارثش!! وارثی که زور هیچکس بهش نرسه!!
خلاصه کتاب:
داستان در رابطه با سه تا برادره که وکیل پدرشون اطلاع میده که پدرشون ویلایی رو قبل از مرگش به نام این سه نفر کرده. با رفتن این سه برادر به ویلا و دیدن سه تا خواهر که آن ها هم ادعای مالکیت دارن داستان شروع میشه و….
خلاصه کتاب:
حورا دانشجوی فوق لیسانس فیزیک ، بر خلاف میل باطنیش، مجبور به ازدواج با دوست برادرش، آقای طاهر مفاخری میشود. حورا دچار سردرگمی هایی در پذیرش طاهر به عنوان همسر می شود. در این بین با خانم مسنی آشنا می شود که شنیدن شرح حال زندگی آن زن، دیدگاه های جدیدی نسبت به زندگی زناشویی به این تازه عروس می دهد....
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " کاتیابوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.