خلاصه کتاب:
الهه دختری که به دور از خانواده در تهران تنها زندگی می کند، پس از قبولی در دانشگاه در مقطع کارشناسی ارشد رشته ی روانشناسی ، از محل کارش استعفا می دهد و به دنبال کاری ساده تر راهی خانه ای می شود برای پرستاری از زنی بیمار و پرخاشگر. الهه در حین نگه داری و مراقبت از زن ، برای پسرش پنجره ای می شود رو به خدا … خدایی که مرد جوان سالهاست از او دوری کرده و قبولش ندارد…
خلاصه کتاب:
حسام یه پسر بیست و شش ساله س که توی یه خانواده مومن بزرگ شده و خودش خیلی پایبند و معتقده. یه روز که به مطب داییش میره برای اولین بار توی زندگیش به یه دختر با دقت نگاه می کنه... دخترم کسی نیست جز آریانادخت امیری... به نظرتون چی پیش میاد؟! عشق؟! بین آدمایی که هیچ سنخیتی با هم ندارن؟! گاهی فقط یک جمله ی ساده مسیر زندگی رو عوض می کنه... یه جمله ی ساده مثل به من نگاه کن...
خلاصه کتاب:
داستان درباره ی دو دوست خیلی صمیمی هست که گرفتار سرابی میشن که بهش میگن عشق… هر دو لطمه می بینند… ولی یکیشون از اون یکی خیلی بیشتر.... شاید آینده ی خوبی در انتظار یه دوست باشه...
خلاصه کتاب:
روایتی عاشقانه و پر از هیجان از امپراطور سرزمین عشق که توسط ملکه ی مقبره ی زندگان ربوده می شود تا با تولد وارثی از نسل عشق نفرین چند صد ساله اش شکسته شود…
خلاصه کتاب:
داستانی شوکهکننده و مهیج، از تقابل یک مرد، یک زن و عشقی سوزان… مردی جذاب و میلیاردر که برای رسیدن به هدفهایش، خیلی چیزها ازجمله انسانها را زیر پا میگذارد، ولی ناگهان عاشق میشود و عشق میسوزاند ریشهٔ تمام خودخواهیهایش را… و دختری مهربان، اما عدالتپیشه و صلحجو که جز راستی و اجرای عدالت آرزویی ندارد… و عشقی ناب و سوزان، جریان یافته در رگوپِیشان، که میسوزاند و میگدازد و داغ میزند بر روحشان…
رمان عدالت و عشق
با سیگاری در دست، زیر آلاچیق وسط باغ نشسته بود. جاسیگاری در همین چند ساعت، پر از ته سیگارهایش شده بود. تمام مدت با خودش فکر می کرد واژگون شدن اتوبوس، بدترین اتفاقی ست که انتظارش را نداشت اما حالا ذهنش درگیر ماجرای بزرگتر شده بود. دلار به یکباره افزایش قیمت پیدا کرده بود و موعد تحویل سفارشات ماه پیش نزدیک بود. سفارش مواد اولیه که به چین داده بود، پانزده روز دیگر آماده تحویل بود. طبق قرار داد، هشتاد درصد هزینه موقع تحویل پرداخت می شد و با این افزایش صعودی دلار، چند برابر معمول باید هزینه می کرد. اصلا اوضاع خوبی نبود.
سیگارش را درون جاسیگاری فشرد و خاموش کرد. از جا بلند شد، به آرامی شروع به قدم زدن کرد. حتما بیمه هم پیگیر حادثه می شد و اگر خلافی که کرده بودند ثابت می شد، برای نام شرکت و اعتبارش اصلا خوب نبود. به صفحه گوشی اش نگاه کرد. بیش از نیم ساعت بود که منتظر تماس محمدی و دستیارش بود. در عمارت باز شد و هم زمان با آمدن مهوش، تلفنش هم زنگ خورد. شماره ناشناس بود. – بله… چی؟… حرفتو بزن…
خلاصه کتاب:
زمانی نیروانا و کیان یکدیگر را عاشقانه میپرستیدند، اما نشد که آن دو ما شوند، حالا نیروانا برگشته غافل از اینکه کیان نامزد دارد، کیان هم از نیروانا تنها یک چیز می خواهد و بس، این وسط هم بخاطر تهدید های که نیروانا می شود کیان مجبور است که بار دیگر برای او نقش حامی را بازی کند، یک اجبار شیرین ...
خلاصه کتاب:
_آنه تکرار غریبانه روزهایت چگونه گذشت وقتی روشنی چشم هایت در پشت پرده های مه آلود اندوه پنهان بود. با من بگو از لحظه لحظه های مبهم کودکی ات از تنهایی معصومانه دست هایت... آیا میدانی که در هجوم درد ها و غم هایت و در گیر و دار ملال آور دوران زندگیات حقیقت زلالی دریاچه نقره ای نهفته بود...؟ آنه، اکنون آمده ام تا دست هایت را به پنجه طلایی خورشید دوستی بسپاری در آبی بیکران مهربانی ها به پرواز درآیی و اینک آن شکفتن و سبز شدن در انتظار توست... در انتظار توست....
خلاصه کتاب:
صبا فوق تخصص زنانی است که گذشته ای پر فراز و نشیب دارد. گذشته ای که آنقدر تلخ است که یاد آوری اش هم حالش را به شدت بد می کند. داستان از ویزیت بیماری شروع می شود که نقش مهمی در گذشته ی تلخ صبا دارد و این ملاقات غیر منتظره او را مجبور به مرور گذشته کرده و زندگی اش را یک بار دیگر زیر و رو می کند. همراه همیشگی او مردی است به اسم نوید که…
خلاصه کتاب:
شیدا دختریه که در کودکی مامانش با برداشتن اموال پدرش فرار میکنه و اون و برادرش شاهین که چند سالی از شیدا بزرگتره رو رها میکنه و این اتفاق زندگی شیدا و برادر و پدرش رو خیلی تحت تاثیر قرار میده، پدرش مجبور میشه تن به کار بده، آدم متعصب و عصبی ای میشه و مدام شیدا رو که دختری آروم و بی دردسر بود محدود میکنه و این محدودیت ها به حدی میرسه که شیدا طغیان میکنه و…
خلاصه کتاب:
-هلیا نکن شر میشه؟... نهههه ما یه ماهلی نکن شر میشه داریم که از اونم وحشی تره… ماجرا از این قراره که ماهلی با دویستا سرعت زارت میکوبه تو شیکم عروسک حسن[خودش دوست داره کارن صداش کنن] میگه اقا اگه خسارت میخوای یه ساعت دوماد بابام شو، اینا شل میگیرن از باباش سفت میخورن که به خودشون میان سر یه سفرهی عقد صورین…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " کاتیابوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.