دانلود رمان سرآغاز وارونگی از شیرین نور نژاد با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
دختری که به ظاهر خوشبخته اما از درون پر از درده و این دختر دل میبنده به آقای عکاس قصمون ولی آیا موفق میشه دل آوات مشهورو بدست بیاره؟
خلاصه رمان سرآغاز وارونگی
کیف لوازم آرایش رو روی میز خالی کردم. انواع و اقسام لوازم آرایش لوکس ومارکدار… شاید بیشتر از تمام دخترهایی که دور و برم می دیدم، پول به لوازم آرایش و لاک و بدلیجات و لباس های مختلف می دادم. یعنی تقریبا تمام پولی که از پدر سخاوتمند و زحمتکشم می گرفتم خرج همین ها میشد و چقدر هم که خرجم سنگین بود! همیشه ی خدا دستم جلوی پدری که شغلش بعد از بازنشستگی اداره ی یک بنگاه مسکن شده بود دراز بود و اون هیچوقت دست رد به سینه ی دختر پاچه خوارش نمیزد ناز می کردم و اون ناز می کشید. عزیز کرده ش بودم دیگه. عطرین نمیای خونه ی ما؟؟
خط لب قهوه ای رنگ رو روی میز انداختم و بی حوصله پیام ترلان رو خوندم رفتن به خونه شون؟! لب هام به بالا کشیده شدند و من اصلا توی خونه ی ترلان احساس راحتی نمی کردم. نه نمیتونم کلاس دارم. از وقتی که ترلان خواهر بزرگم شرش رو کم کرده بود اوضاعم خیلی بهتر هم شده بود تا وقتی که اون بود همیشه با نصیحت های مسخره و بی سر و تهش اذیتم می کرد و نمی ذاشت زیاد غرق دنیای خودم باشم. اما حالا چند ماهی بود که ازدواج کرده بود و رفت و آمد زیادی باهامون نداشت. اون هم به خاطر اخلاق خاص شوهرش.. _خب بعد کلاست بیا دهنی کج کردم…
همه سعی می کردند هوام رو یکجورایی داشته باشند و هیچکدوم بلد نبودند… _حوصله ی خونه تونو ندارم تری… _اوا خیلی بیشعوری. رک و بی حوصله جوابش رو دادم. _از اون شوهر قزمیتت خوشم نمیاد.. وقتی منو میبینه… انگار یه آدم فضایی داره میبینه… آه آه. البته باید از شوهر بدخلق و بیشعورش که چشم دیدن من رو نداشت تشکر می کردم. لااقل باعث شد که ترلان کمی ازم دور بشه و شب و روز دم گوشم وز وز نکنه… هیچ دلم نمی خواست دم به دقیقه بهم گوشزد کنه که عشقم به آوات یک خریت محضه… _درست حرف بزن بی شخصیت حق داره دیگه…