دانلود رمان تو فقط حق منی از فاطمه حسنوند با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
«دلارا مشفق» دختری ۱۸ ساله که بخاطر احساس مسئولیت و کمک به برادرش دنبال کار میگرده توی شرکت ادنان مردی مغرور و جدی استخدام میشه.
خلاصه رمان تو فقط حق منی
صدای زنگ گوشی روی مخم رژه می رفت، نمیدونستم کدوم گوریه، چشمام بسته بود و دستم رو دراز کردم تا گوشی رو پیدا کنم. بالاخره زیر بالش بود برش داشتم یک چشم رو باز کردم اسم مفت خور خودنمایی می کرد. -چه مرگته هلی؟ -بیشور، تو ادب نداری؟ مثل اینکه ادب یادت ندادن، هزار باره دارم زنگ میزنم چرا جواب نمیدی؟ -هلی کفنت کنم. اول صبحی زنگ زدی ادب نشون من بدی؟ بنال ببینم چیکارم داری اول صبحی کجاس؟ -ساعت نه و نیمه. چشام گرد شد.من فکر می کردم هنوز ساعت هفت هم نشده.
-وای هلی قرار بود برم دنبال کار. -بیخیال،خب منم برای همین کار زنگ زدم. دیگه خواب از سرم پریده بود، بلند شدم و نشستم. -چطور؟ دیروز که بهم گفتی میخوام دنبال کار بگردم منم به بابام گفتم که دنبال کار میگردی. باباهم یه دوست داره. از اون خر پولا، شرایط تورو بهش گفته دوست بابام خیلی مرد خوبیه با اینکه پول پارو میکنن ولی آدم مهربون و خونگرمیه، دو سه بار دیدمش. گفته که یک شرکت پوشاک دارن که دوتا پسراش ادارش میکنن مثل اینکه یک بخشش منشی میخواد حالا گفت که بری بیینم چی میکنی.
از خوشحالی داشتم بال درمیاوردم، یعنی میشه برم سرکار؟ -هلی جان من راست میگی؟ وا دیوونه دروغم چیه فقط اینکه شرکتی که میخوایی بری خیلی بزرگه اینجور که از بابا شنیدم پسراش خیلی به این شرکت اهمیت میدن و اینکه شاید یه کم شرایط استخدام شدنت سخت باشه ولی چون بابا گفته شاید قبولت کنن. با حرف هلی همه خوشحالیم پرکشید. -یعنی ممکنه قبولم نکنه؟ -من اینو نگفتم فقط میگم یک خورده سخت گیره و مغروره. دمت گرم هلی این کمکت رو هیچوقت فراموش نمیکنم. حالا کی برم ادرسش رو داری؟ -اره دیشب بابا بهم دادش امروز که نمیشه فردا صبح زود برو ببینم چیکار میکنی….