دانلود رمان مرد من (جلد دوم) از نیاز حسینی با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
رمان دوم داستان زندگیسیاوش و صنم رو تعریف میکنه… مشکلاتی که پیش میاد و مریضی صنم… ای زندگی تمام شخصیت های داستان تعریف میشه وکتاب به پایان میرسه…
خلاصه ای زندگی تمام شخصیت های داستان تعریف میشه وکتاب به پایان میرسه…
خلاصه رمان مرد من
ساعت ۳ بودکه سیاوش برگشت… تبسم از گرسنگی خوابش برده بود و من چشمام قد گردو شده بود ازبس گریه کرده بودم… جلو تبسم نه البته… از در که اومد داخل من و با اون قیافه دید شونه هاش افتاد و گفت: -یه کاری پیش اومد مجبور شدم برم تهران. اخم کردم و میزو چیدم تبسم رو بیدارکردم… بغلم نشست و گفت: -پاپا خیلی بدی… مانی از بس به در نگاه کرد چشماش قرمز شد. سیاوش اخمی کرد و گفت: شما دستات رو شستی؟؟ بهانه بلند شد و بردش دستاش رو بشوره… سیاوش دستش رو گذاشت رو دستم و گفت: -کار پیش اومد صنم. سرم رو تکون دادم وجلوی اشکم رو گرفتم:
-اوهوم… باشه. غرید: -صنم؟؟ نگاهش کردم: -جانم؟ پوفی کرد… می دونست هر کاری هم بکنه لحن صحبتم تغییر نمی کنه…می دونسمت با رفتارم نشمون میدم… هیچ وقت بی ادبی نمی کردم و حرمت بینمون رو از بین نمیبردم… بهونه و تبسم برگشتن… واسه تبسم غذاکشیدم و محل سیاوش ندادم… هر شب تو یه بشقاب غذا می خوردیم ولی الان… یکمی سوپ توی شقاب ریختم… دلم برنمی داشت چیزی بخورم وقتی دستای مشت شدش رو روی پاهاش میدیدم… از گلوم پایین نمی رفت وقتی میدیدم تو یه بشقاب نمی خوریم و نه اون نه من اشتهایی نداریم… بهونه گفت: -چقدر لاغر کردی صنم…
روز یه روز باربی تر. بگردم که واسه تغییر جو توام از لاکت بیرون اومدی… گفتم: -اره سیاوش لاغر دوست داره. لبخند تلخی زدم و به سیاوش نگاه کردم: -نه عزیزم؟؟ اخم کرد و گفت: آره. بعد از صرف ناهار که به هیچکس جز تبسمم نچسبید، چای ریختم و بردم تو پذیرایی… بهونه گفت: چقدر بگم بعد غذا چای نخور صنم؟؟همه اهن غذات و از بین می بره -عادته. سینی و برداشت و گفت: -ترک کن… به جاش میوه بخور چاق بشی پوست شدی بخدا. لبخندی زدم و چیزی نگفتم… با ظرف میوه برگشت… فیلم تخیلی هم گذاشت… از اونا که تبسم عاشقش بود… یه ظرف میوه واسه تبسم پوست کندم و گذاشتم جلوش…