دانلود رمان نیمه ی جانم از فاطمه سودی با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
خانه ای پر رمز و راز و سرشار از سوال که حورای زیبای ما برای کار کردن وارد آن می شود. صاحبخانه جناب مقتدر ۷۰ ساله و مهربان و خیلی آپدیت شده و به روز، از روبرو خیلی پیر و از پشت سر بسیار جوان است. وقتی مشکلات حورا اوج می گیرد، فهام زند، جوان مغرور و قدرتمندِ زیبارو که خیلی شبیه مقتدر است پا به میدان می گذارد و عاشق دختر رمان می شود. جنگی نابرابر بین مقتدر و فهام برای بدست آوردن حورا براه میفتد… اما دست ها و نقشه هایی پشت پرده است که… حورا با فهمیدنش می شکند و شکست خورده خود را از همه عقب می کشد…
خلاصه رمان نیمه ی جانم
روی تخت غلتیدم و دستی به چشمان سوزانم کشیدم. بشدت می سوختند. مرور خاطراتم در عین شیرینی، غم های تلخی بودند که ذره ذره توانم رو تحلیل می بردند. کاش میتونستم و اون همه نیرو داشتم برای حال خوبم بجنگم و داد بزنم من شکست رو هیچوقت نمی پذیرم. اما واقعا درمانده بودم… خیلی درمانده. چشمامو بهم فشردم. چند روز گذشت. از استاد خبری نبود. اما تا جایی که می شناختم می دونستم فرد بیخیالی نسبت به مسائل و مشکلات من نیست و حتما داره به هر نحوی برام دنبال کار میگرده. ولی خودم هم همچنان دنبال کار بودم و فقط این کلاس های روز چهارشنبه و پنج شنبه
بدجوری دست و بالم رو می بست. حتی گاهی به سرم میزد بیخیال دانشگاه بشم و فقط کار و پول رو بچسبم، ولی امکان نداشت. فقط میدونستم من عاشق ادامه ی تحصیل بودم همین! میخواستم و تصمیم داشتم کار کنم و هزینه دانشگاه رو جور کنم، وگرنه باید آرزوهام با مدرک بالا رو میزاشتم دم کوزه و آبش رو می خوردم. اون روز عصر داشتم به خونه برمی گشتم و سر کوچه مون بودم که موبایلم زنگ خورد. استاد یاری بود. راستش ته دلم جوری ضعف کرد و دعا کردم خوش خبر باشد. بعد از سلام و احوال پرسی گفتند :حورا شرایطتت برای کار چیه؟ خواسته ی خاصی داری؟ فکری کردم و
گفتم: شرط که نه، ولی استاد خودتون میدونید من چهارشنبه ها بعدازظهر و کل پنجشنبه ها رو نمیتونم سر کار برم و باید در کلاس هام شرکت کنم. بقیه روزهای هفته رو از صبح تا شب آزادم. ولی اگه خدای نکرده مامانم قلبش ناراحت شد و بهم زنگ زد، باید اونهمه آزاد باشم که با یک مرخصی ساعتی شایدم مرخصیِ کل روز خودمو به مامانم برسونم و به بیمارستان منتقلش کنم. وگرنه دیگه مشکل خاصی ندارم. برای حقوق هم خب در حد کارهام بهم حقوق بدهند. انتظار اضافه ای ندارم. استاد مکثی طولانی کرد و گفت: پس کار شرکتی و منشی گری به دردت نمیخوره که اصلا شدنی نیست. میدونی…